-
روم سیا
چهارشنبه 27 خرداد 1394 02:21
وقتی که دیر وقته و خوابت نمیبره , یاد یه وبلاگ میوفتی که پارسال ساختیش و الان یادش افتادی, وبلاگ جونم شرمتده اومدم گردگیری .... وقتی تو این کره خاکی یه متر زمین از خودت نداری که وقتی دلت تنگه بری اونجا یه فضای مجازی بهترین کزینه روی میز میتونه باشه, گاهیی تنها گزینه.
-
خواب های خدا
جمعه 16 آبان 1393 01:17
1: دوتا مسافرت خوب میرم. 2:واسه ارشد خوب میخونم و امتحان میدم. 3:گواهی رانندگیم رو میگیرم. 4:میرم کلاس نقاشی. 5:بیشتر ورزش میکنم. 6:بیشتر میخندم. 7: کمتر غیبت میکنم. 8:کار دندونپزشکیم رو ادامه میدم. 9: آزمون تدریس بزرگسال قبول میشم. 10:به دوستام نزدیک تر میشم. 11:با کسی که دوسش دارم و دوسم داره نامزد میکنم. 12:تو کارم...
-
یک لحظه, یک سفر
دوشنبه 3 شهریور 1393 09:12
یک لحظه نگاهم افتاد به بساط یه دستفروش و انبوه درهم تل های پلاستیکی رنگی رنگی که من و بردن به دوران بچه گیم, که داشتن همین تل ها میتونست کلی خوشحالم کنه. راستی اون موقع ها چرا هرچیزی برام باارزش بود؟ شخصیت داشت؟ حتی یه انگشتر کج و معوج حلبی. اما الان شاید یه انگشتر الماس هم نتونه اون اندازه راضیم کنه. دوران قشنگی بود,...
-
آی کاینات وای کاینات
یکشنبه 22 تیر 1393 10:51
گهگاه یه اتفاق هایی تو زندگیم پیش میاد که تو دلیلشون میمونم. واسه یه دوستی تعریف میکنم که به خوابیدن با باد پنکه عادت دارم و هیچوقت اذیت نمیشم و دقیقا همون شب سرما میخورم. حالا گاهی این قبیل اتفاق ها ختم به خیر هم میشه, نمونه ش اینکه از وقتی تو یه پستی گله کردم که دور و برم از دوست خالیه کم کم دیدم دوستام خیلی یشتر از...
-
من چرا اینجوری ام؟
سهشنبه 3 تیر 1393 03:31
با دوستم غرق حرف زدن بودیم گفتم اهان پس یارو داشته چوب سیاه تو رو زاغ میزده. خواهر یکی از دوستام داشت راجع به یادگیری زبان میپرسید گفتم اگه یک سالی بری کلاس میتو نی پاتو از گلیمت دراز تر کنی, البته منظورم این بود میتونی گلیمتو از آب بیرون بکشی, آخه یکی نیست بگه تو تو حالت عادی به اندازه کافی سوتی میدی دیگه ضرب المثل...
-
چه درونم تنهاست
چهارشنبه 28 خرداد 1393 01:13
درونم پر از احساسات مختلفه, اصلا یه وضعی مثل آش شله قلم کار یا ترشی هفت بیجار. غمگینم! دلم نمیخواست اون کلاس و فسقلی های دوست داشتنی رو بعد دوسال بگیرن بدن یه معلم دیگه. تازه فهمیدم یه جورایی نسبت بهشون حس مالکیت داشتم. خوشحالم! از اینکه اوضاع مالیم داره بهتر میشه.از اینکه میرم کلاس ویترای. از اینکه قراره برم یه سفر...
-
مقصود تویی کعبه و بت خانه بهانه است
جمعه 23 خرداد 1393 00:19
چرا من انقدر سخت خوشحال میشم؟ خیلی وقته از ته دل نخندیدم. دلم واسه ذوق کردنام تنگ شده, واسه شاد و شنگول بودنام, واسه خلوتم با خودم. اصلا دلم واسه خودم تنگ شده. تازه دارم میفهمم چقدر از خودم غافل بودم. دیگه یادم رفته چی شادم میکنه.چی برام لذت بخشه. ارزشام چیان. من چرا انقدر از خودم دور شدم؟ سحر من بهت قول میدم بیشتر...
-
در آغوش خرداد
شنبه 17 خرداد 1393 01:48
مروز روز خوبی بود , شبیه یه سفر کوتاه به کودکی. روی زمین سبز بین مزارع برنج راه رفتم و باد و بغل کردم و علف ها رو نفس کشیدم .سنجاقک های رنگی رو دید زدم. توت خوردم. نگاهای مظلوم چیتا غمگین ام کرد و گل های پارچه ای خاک گرفته تو قاب آلمینیومی سر قبر... امروز سعی کردم از بودن کنار آدمها لذت ببرم.چیزی که بهش عادت ندارم.آخه...
-
نداشته ها
جمعه 16 خرداد 1393 02:23
دلم یه ماشین میخواد مال خودم باشه که ندارم دلم خونه پدری میخواد که توش کلی خاطره داشته باشم اونم ندارم دلم پدری میخواد که بهش افتخار کنم اما اونم ندارم دلم یه لپتاپ خوب میخواد که اونم ندارم ( اما این تقصیر خودمه, تنبلی کردم) دلم یه خواهر میخواد که هر وقت حوصله مون سر رفت بشینیم باهم مسخره بازی دربیاریم و بخندیم, اما...